loading...

زندگی عزیز من

ای وصل تو اصل شادمانی(محدثه)

بازدید : 562
دوشنبه 28 ارديبهشت 1399 زمان : 17:23

دعای پارسالم یادمه،از سال گذشته تا الان چقدر بزرگ شدم یه شبه!!!چقدر رنگه دعاهام عوض شدن، چقدر من،من شدم....این همه تغییر....من از سال گذشته تاالان اتفاقات زیادی رو متحمل شدم و.....و امسال،دعاهایم رنگ جدیدی دارند،تمامشان را نوشتم مهروموم کردم،لای یکی از صفحات قرآن گذاشتم که فقط خدا بخواند و بس...خدایا از بس دعا کردم تا خود صبح مینشینم تااجابت کنی،خودت گفتی مرا بخوان تا استجابت کنمت،معشوقه خوبی نبودم اما تو بحق شان خدایی ات دعاهایم را رنگ حقیقت بزن....

سلامت روانی کارمندان را درون عهد غوغا فراموش نکنید
بازدید : 415
جمعه 18 ارديبهشت 1399 زمان : 16:21

بازدید : 272
دوشنبه 11 اسفند 1398 زمان : 14:03

یک ویروس کوچک کل جهان رو بهم ریخته،البته برای مردم عادی خیلی کوچک به نظر می‌اید اما برای منی که ویروسها رو تاحدودی میشناسم باید بگویم کوچک نیستن و اتفاقا بزرگ هستن به وسعت یک کره‌ی زمین باادمهای درونش!!!در این روزهاکه همه صحبت از کروناهست باید بگویم خیلی دلتنگ شهر وادمها و دراغوش کشیدنشان شده ام،باوجود تمام بدیهایی که کرونا داشت اما یک حُسن خوب هم داشت و‌‌ان‌این بود که باید یک روز متوجه میشدیم بوسیدن و دراغوش کشیدن و ازخانه بیرون امدن و درشهر گردش کردن چقدر لذت وتفریح خوبی بود وما قدرش را نمیدانستیم...

باربری شیان 22923647شرکت حمل ونقل کالا و اثاث منزل (شهر شهرستان )
بازدید : 446
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 11:02

دیروز ازصبح استرس داشتم اخه قراربود با مدیرازمایشگاه برای گذراندن دوره کاراموزی صحبت کنم . نزدیکای ساعت1ظهربا داداش از خونه بیرون زدیم و وقتی هم به ازمایشگاه رسیدیم با خانوم دکتر صحبت کردم امابرای اواخر مردادماه برام نویت زد که خیلی دیره ،وقتی ازازامیشکاه بیرون اومدم تمام ازمایشگاههای دوتاخیابون بالاتر وپایین تر رو سرزدیم و فرم پرمیکردم،تویکی از مجتمعهای پزشکی که رفتیم از بس بامردم بد رفتاری میکردن و بیماران با حالت بدی نشسته بودن،ازاسترس داشتم خفه میشدم.زود اومدم بیرون...تویه ازمایشگاه دیگه که رفتم یکی از دوستام تو قسمت پذیرش بوداما انگار نه انگار که منو میشناسه،خیلی سرد برخورد کردومنم فرم رو پر کردم واومدم بیرون...

از داخل جلسات کوچینگ
بازدید : 735
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 11:02

خواستم به خودم یاداوری کنم هیچوقت شرایط برای رسدن به هدف راحت نیست یااینطوربگم که جاده‌ی موفقیت ،یک جاده هموارومستقیم نیست، اینکه چندماه دنبال یک ازمایشگاه برای گذراندن دوره کاراموزی میگردم و هر لحظه منتظرم ایمیلی به دستم برسد و یا اینکه از صبح تاشب باید رزومه بفرستی که من هم هستم ومن هم حرفی برای گفتن دارم شده روزگار این چندماه من....مقصرکیه؟من یا دانشگاه یا وزارت بهداشت؟میخوام بگم دیگه دنبال مقصرنیستم وهنوزهم در من امیدی جریان داره چون خدا هنوز هست و نَمُرده...این روزهابه سرعت میگذرن اما من تمام لحظات واتفاقات و ادمهاتو ذهنم میمونه،باید بدونم که این روزها موقتی هستن وباید بگم که همین که سلامتی وارامش هست شکر،میخوام روزی صدبارباخودم تکرار کنم: زمان بندی خدا بینظیره(محدثه یادت بمونه)

از داخل جلسات کوچینگ

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 19
  • بازدید کننده امروز : 18
  • باردید دیروز : 57
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 139
  • بازدید ماه : 395
  • بازدید سال : 6089
  • بازدید کلی : 12170
  • کدهای اختصاصی